لیلیا عبدالمالکیلیلیا عبدالمالکی، تا این لحظه: 11 سال و 10 ماه و 11 روز سن داره

پرنده کوچک خوشبختی

زبل من خانوم شده

لیلیای خونه ما خیلی زبل شده و هر روز یه کار جدید یاد یاد می گیره و ما رو ذوق زده   باباش جرات نداره لباس بیرون بپوشه ، می چسبه بهشو حتی بغل منم نماید تند تند میگه د د د د و هی بای بای میکنه تو ماشین هم که باشیم خانوم پشت فرمون جاشه یا می خواد خودشو از پنجره اویزون کنه و دستاشو بگیره بیرون و باد بخوره به موهاش حالا تو این گرما ... تا صدای ترمز دستی رو میشنوه باید به هر طریقی بپره بغل باباش تا از چیزی جا نمونه مبادا عاشق اب خوردنه لیوان ببینه یا هر کی اب بخوره ب ب ب اب میاد تو دهنش یه قلوپ می خوره بقیشم رو زمین میریزه و شلپ شولوپ اب بازی   حموم هم دوست داره به جز قسمت سر شستن و صورت شستن هر بچه های با هر سنی رو نی...
2 مرداد 1392

فنچولک

دو تا دوست جدید هدیه از طرف دایی الیاس برای تولد 1 سالگیت به نام های پرگل و غلام                                  که خیلی دوسشون داری و می ری پیششون میشینی نازشون می کنی و هی ماچ هی ماچ بعدشم می گی جی جی جیییییییییی جو جو جی     البته گاهی اوقات در خواب ناز مورد تهاجم لگد ها ی صاحبشون به قفس می شن و یه جورایی قبض روح     ...
2 مرداد 1392

قرمزی

لیلیای عزیزم   همیشه فکر می کردم 1 ساله که بشی دیگه مامان کاراش کمتر میشه و بیشتر می تونم برات خاطراتتو بنویسم اما از 1 ساله شدنت  یک ماه و شش روز می گذره و شما شیطون تر از قبل شدی نتونستم تو این 1 ماه برات چیزی بنویسم ...   مامانی سفر رفته بود و من و تو 1 روز در میون می رفتیم به دایی ها سر می زدیم تا شیطونی نکنن کلی باهاشون دوست شده بودی و اونا هم لوست کرده بودن حسابی حالا هر روز زنگ می زنن و تا صداتو نشنون دلشون اروم نمی گیره خیلی برامون عزیزی   هر جا میری همه رو عاشق خودت می کنی   راستی روز 10 تیر مروارید  دومت هم خودشو نشون داد و هنوز منتظر مرواریدای دیگه دهان کوچولوت هستیم مبارکه دندون موشی...
2 مرداد 1392
1